پدر و مادر
می خواستم این دفعه تصمیم بگیریم که بیشتر از همیشه به پدر و مادرمون احترام ببذاریم.من از خدا خواستم توی شب 23 ماه رمضان به من کمک کنه که که این تصمیم رو عملی کنم.می دونم که خیلی از شما که این پست رو می خونید شاید خیلی زود تر از من این تصمیم رو گرفته باشید ولی من ازتون می خوام که اگه به طور جدی به اون عمل نکردید از همین الآن شروع کنید.من خودم توی این چند روز واقعا به این مورد عمل کردم و از خدا هم می خوام که کمکم کنه که این کار رو ادامه بدم.لطفا این شعر رو حتما بخونیدم....
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هرکجا بیندم از دور کند
چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیری خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است
شهد در کام من و تست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ ترا
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری
دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا برد زاینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد
مست از باده و دیوانه زبنگ
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود
دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین
و اندکی رنجه شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن دل آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش
وای پای پسرم خورد به سنگ
